کد مطلب:149249 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

ارزش هر یک از این عوامل
حال ببینیم در میان این عوامل سه گانه (یعنی عامل دعوت مردم كوفه كه ماهیت تعاونی به این نهضت می داد، و عامل تقاضای بیعت كه ماهیت دفاعی به این نهضت می داد، و عامل امر به معروف و نهی از منكر كه ماهیت هجومی به این نهضت می داد) ارزش كدامیك بیشتر از دیگری است. البته ارزشهای این عاملها در یك درجه نیست. هر عاملی یك درجه ی معینی از ارزش را داراست و به این نهضت به همان درجه ارزش می دهد. عامل دعوت مردم كوفه - كه مردمی اعلام آمادگی كردند به آن كسی كه نامزد این كار شده است، و او بدون یك ذره معطلی آمادگی خودش را اعلام كرده است - بسیار ارزش دارد ولی از این بیشتر، عامل تقاضای بیعت و امتناع حسین بن علی علیه السلام و حاضر به كشته شد و بیعت نكردن ارزش دارد. عامل سوم كه عامل امر به معروف و نهی از منكر است، از این هم ارزش بیشتری دارد. بنابراین عامل سوم ارزش بیشتری به نهضت حسینی داده است، كه راجع به ارزشی كه یك عامل به یك نهضت می دهد و ارزشی كه قهرمان آن نهضت به آن عامل می دهد، یك فی الجمله ای به عرض شما می رسانم:

خیلی چیزها، اعم از معنویات و امور مادی، برای انسان ارزش و افتخار است، زینت و زیور است. بدون شك علم برای انسان زینت است. پست و مقام، بالخصوص
پستها و مقامهای خدایی، برای انسان افتخار و ارزش است، به انسان ارزش می دهد. حتی یك چیزهای ظاهری ه نماینده ی این ارزشهاست، به انسان ارزش می دهد مثل لباس روحانیت. البته لباس روحانیت به تنهایی دلیل بر روحانی بودن یعنی علم معارف اسلام و تقوای اسلامی را داشتن نیست. روحانی یعنی عالم به معارف اسلامی و عامل به دستورات اسلامی. این لباس علامت این است كه من روحانی هستم. حالا اگر كسی از روی حقیقت پوشیده باشد، علامت درست است؛ اگر نه، نادرست است. به هر حال این لباس برای اینكه غالبا افرادی آن را پوشیده اند كه معنویت و حقیقت روحانیت را داشته اند، قهرا برای هر كسی كه بپوشد افتخار است. منی هم كه صلاحیت پوشیدن این لباس را ندارم، شمایی كه مرا نمی شناسید، در یك جلسه وقتی با من روبرو می شوید، همین لباس را كه به تن من می بینید، به همان عالم ناشناختگی از من احترام می كنید. پس این لباس افتخار است برای كسی كه آن را می پوشد. لباس استادی دانشگاه برای یك استاد دانشگاه افتخار است. وقتی كه این لباس را می پوشد، به این لباس افتخار می كند. برای یك زن، زیور آلات زینت است.

در نهضتها هم بسیاری از عاملها ارزش دهنده به یك نهضت است. نهضتها خیلی با هم فرق می كنند. اگر روح عصبیت و به اصطلاح خاكپرسی در آن باشد، یك ارزش به نهضت می دهد، و اگر روحهای معنوی و انسانی و الهی داشته باشد ارزش دیگری به آن می دهد. هر سه عامل دخیل در نهضت حسینی به این نهضت ارزش داد، بالخصوص عامل سوم. ولی گاهی آن كسی كه این ارزش به او تعلق دارد یك وضعی پیدا می كند كه به این ارزش، ارزش می دهد. همچنان كه آن ارزش، او را صاحب ارزش می كند، او هم شأن این ارزش را بالا می برد؛ چنانكه یك مرد روحانی وقتی كه لباس روحانیت را می پوشد، واقعا این لباس برای او افتخار است، باید افتخار كند كه این لباس را به او پوشانیده اند و روحانیون حقیقی هم او را قبول دارند؛ ولی یكی كسی كارش را در انجام وظایف روحانیت، در علم و تقوا و عمل، به جایی می رساند كه او افتخار این لباس می شود؛ می گوییم لباس روحانیت آن لباسی است كه فلان كس هم دارد، لباسی است كه او پوشیده است.

حداقل ما می توانیم مثالهای تاریخی ذكر كنیم. اگر یك عده بگویند: آقا! این عبا و عمامه چیست، ما چه می گوییم؟ می گوییم: بوعلی سینا هم - كه تمام كشورهای اسلامی به او افتخار می كنند؛ عرب می گوید از من است چون كتابهایش به زبان عربی


است، ایرانی می گوید از من است چون اهل بلخ است و بلخ از قدیم مال ایران بوده، روسها می گویند مال ماست برای اینكه بلخ فعلا مال ماست، هر گروهی كه می گوید از ماست و همه ی ملتها به او افتخار می كنند - همین لباس مرا داشته است. ابوریحان بیرونی هم همین طور. پس بوعلی و ابوریحان افتخار این لباس شده اند. شیخ انصاری، خواجه نصیرالدین طوسی و امثال اینها، هم افتخار یافته اند به لباس روحانیت و هم افتخار داده اند به لباس روحانیت. همچنین است در مورد یك استاد دانشگاه: برای افرادی لباس استادی افتخار است. ولی امكان دارد كه یك استاد اینقدر شأنش در كار استادی و علم و تخصص و اكتشافات، بالا باشد كه او برای لباس استادی افتخار باشد.

برای یك زن، زیور زینت است ولی در مورد زنی ممكن است اصلا بگویند این، چهره ای است كه او زینت می دهد به زیورها.

جمله ای دارد صعصعة بن صوحان عبدی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام كه بسیار زیباست. جناب صعصعه از اصحاب خاص امیرالمؤمنین است، از آن تربیت شده های حسابی علی؛ مرد خطیب سخنوری هم هست. جاحظ - كه از ادبای درجه ی اول عرب است - می گوید: «صعصعه مرد خطیبی بود، و بهترین دلیل بر خطیب بودن او این است كه علی بن ابیطالب گاهی به وی می گفت: بلند شو چند كلمه ای سخنرانی كن». صعصعه همان كسی است كه روی قبر علی علیه السلام آن سخنرانی بسیار عالی پرسوز را كرده است.

این شخص یك تبریك خلافت به امیرالمؤمنین گفته در سه چهار جمله كه بسیار جالب است. وقتی كه امیرالمؤمنین خلیفه شد، افراد می آمدند برای تبریك گفتن؛ یك تبریكی هم جناب صعصعه گفته است. ایستاد و خطاب به امیرالمؤمنین گفت: «زینت الخلافة و ما زانتك، و رفعتها و ما رفعتك، و هی الیك احوج منك الیها» [1] این سه چهار جمله ارزش ده ورق مقاله را دارد. گفت: علی! تو كه خلیفه شدی، خلافت به تو زینت نداد، تو به خلافت زینت بخشیدی؛ خلافت، تو را بالا نبرد، تو كه خلیفه شدی مقام خلافت را بالا بردی؛ علی! خلافت به تو بیشتر احتیاج داشت تا تو به خلافت؛ یعنی علی! من به خلافت تبریك می گویم كه امروز نامش روی تو گذاشته شده، به تو تبریك نمی گویم كه خلیفه شدی. به خلافت تبریك می گویم كه تو خلیفه شدی، نه به تو كه خلیفه شدی. از این بهتر نمی شود گفت.



[1] تاريخ يعقوبي، ج 2 / ص 179.